دست ما نیست که در چه طبقه ای به دنیا می آییم، اما این دست ماست که خودمان را در کدام طبقه اجتماعی تثبیت کنیم.
دست ما نیست که برخی از مشکلات و بحران ها را برای مان درست می کنند، اما این دست ماست که چگونه آنها را اداره کنیم و از پس شان بربیاییم.
دست ما نیست که تصادفا یک دوست خوب پیدا کنیم، اما این دست ماست که چگونه از آن دوست بهترین استفاده را ببریم و او را برای خودمان حفظ کنیم.
دست ما نیست که بحران های اقتصادی، ناگهان ورشکسته امان می کنند، اما این دست ماست که بدانیم هنگام به دنیا آمدن، از این هم بی چیزتر بوده ایم و باید دوباره از نو شروع کنیم.
دست ما نیست که یک دوست وفادار را به خاطر یک سوء تفاهم از دست بدهیم، اما این دست ماست که دوباره از او دلجویی کنیم و خاطرات گذشته را زنده نماییم.
دست ما نیست که همه فقرای شهر را اطعام دهیم، اما این دست ماست که به آشناترین فقیر در همسایگی مان، اندکی رسیدگی کنیم.
دست ما نیست که معادلاتمان اشتباه از آب درآید و بازی را ببازیم، اما این دست ماست که اشتباهاتمان را بپذیریم و از تکرار آن جلو گیری کنیم.
دست ما نیست که کسی گل سرخ محبت در دستان مان را پس بزند، اما این دست ماست که بدانیم هیچ گاه از زیبایی این گل سرخ کاسته نمی شود و آن می تواند هدیه محبت آمیزی برای دوست قدر شناس تر دیگری باشد.
دست ما نیست که کجا به دنیا می آییم، اما این((احتمالا)) دست ماست که کجا می میریم
:: بازدید از این مطلب : 357
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18